کتابخانه فارسی
/
ديوان رهي معيري
/
غزل ها
/
ناي خروشان
ناي خروشان
چو ني بسينه خروشد، دلي که من دارم
بناله گرم بود، محفلي که من دارم
بيا و اشک مرا چاره کن، که همچو حباب
بروي آب بود منزلي که من دارم
دل من از نگه گرم او نپرهيزد
ز برق سر نکشد، حاصلي که من دارم
بخون نشسته ام از جان ستاني دل خويش
درون سينه بود، قاتلي که من دارم
ز شرم عشق خموشم، کجاست گريه شوق؟
که با تو شرح دهد مشکلي که من دارم
رهي، چو شمع فروزان گرم بسوزانند
زبان شکوه ندارد دلي که من دارم
مردادماه ١٣٢٦
جستجو در مطالب سایت