اینفو

  •  
  • کتابخانه فارسی / ديوان اوحدي مراغي / غزليات / شماره ١٠: در چرخ کن چو عيسي زين جا رخ طلب را

شماره ١٠: در چرخ کن چو عيسي زين جا رخ طلب را

در چرخ کن چو عيسي زين جا رخ طلب را
و آنجا درست گردان پيوند ابن و اب را
گويا شود پياپي با دل مسيح جانت
چون مريم ار ببندي روزي دو کام و لب را
با چشم تو چو گردي رطل اللسان به يادش
از چوب خشک برخود ريزان کني رطب را
خواهي که جاودانت باشد تصرف اينجا
از خويشتن جدا دار اين شهوت و غضب را
داري دلي چو کعبه و ز جهل و از ضلالت
در کعبه مي گذاري بوجهل و بولهب را
اي تن، چو دل به خوبان دادي و من نگفتم
بر ماهتاب خواهي افکند اين قصب را
دل راي حقه بازي زد بر دهان تنگش
ما عرضه بر که داريم اين عشق بوالعجب را؟
گفتم: مگر به پايان آيد شب فراقش
در شهر عاشقان خود پايان نبود شب را
اي اوحدي، چو رويش ديدي بلا همي کش
چون انگبين تو خوردي تاوان نبود تب را

جستجو در مطالب سایت

 

کلیه حقوق برای اینفو محفوظ است