اینفو

  •  
  • کتابخانه فارسی / ديوان صائب / غزليات - قسمت سوم

غزليات - قسمت سوم

  • شماره ١: آيتي چون خط مشکين تو در قرآن نيست
  • شماره ٢: در سيه خانه افلاک، دل روشن نيست
  • شماره ٣: گر چه نم در جگر و در دل تنگم خون نيست
  • شماره ٤: يک نکوروي نديدم که گرفتار تو نيست
  • شماره ٥: تلخي مي به گوارايي دشنام تو نيست
  • شماره ٦: خسته چشم تو صاحب نظري نيست که نيست
  • شماره ٧: حلقه ذکر تو، ميم دهني نيست که نيست
  • شماره ٨: مهلت دور سبکسير جهان اينهمه نيست
  • شماره ٩: برگ عيش چمن اي غنچه دهان اينهمه نيست
  • شماره ١٠: با شکرخنده خوبان، نمک ياري نيست
  • شماره ١١: در بيابان جنون سلسله پردازي نيست
  • شماره ١٢: چشم مخمور ترا حاجت مي نوشي نيست
  • شماره ١٣: در غريبي دلم از ياد وطن خالي نيست
  • شماره ١٤: در پريشان نظري غير پريشاني نيست
  • شماره ١٥: هيچ کس غير تو در پرده بينايي نيست
  • شماره ١٦: بي لب ساغر مي ديده خونپالا داشت
  • شماره ١٧: از زر و سيم جهان پاس نظر بايد داشت
  • شماره ١٨: جوش مي خشتي اگر از خم صهبا برداشت
  • شماره ١٩: از دلم عشق به جامي غمي دنيا برداشت
  • شماره ٢٠: تا من دلشده را دست ز گردن برداشت
  • شماره ٢١: سرو بالاي تو از آب رواني برداشت
  • شماره ٢٢: دل صد چاک اگر دست ز تن برمي داشت
  • شماره ٢٣: اگر آيينه دل نور و صفايي مي داشت
  • شماره ٢٤: دار ازان چوب به پيش ره منصور گذاشت
  • شماره ٢٥: رنگ در روي شراب آن لب ميگون نگذاشت
  • شماره ٢٦: پشت آيينه بود پرده مستوري زشت
  • شماره ٢٧: شب که بر انجمن آن شعله سيراب گذشت
  • شماره ٢٨: دل ازان زلف چليپا نتوانست گذشت
  • شماره ٢٩: بايد آهسته ز پيران جهان ديده گذشت
  • شماره ٣٠: از سر خرده جان، سخت دليرانه گذشت
  • شماره ٣١: خط به گرد لب ميگون تو چون ساغر گشت
  • شماره ٣٢: اين چه حرف است که در عالم بالاست بهشت؟
  • شماره ٣٣: چشم ازان حسن به سامان چه تواند دريافت؟
  • شماره ٣٤: هر که باريک شد از فکر، توانايي يافت
  • شماره ٣٥: خم چو گردد قد افراخته مي بايد رفت
  • شماره ٣٦: اوست سرور که کلاه و کمر از يادش رفت
  • شماره ٣٧: هر که آمد به جهان دست به دامان زد و رفت
  • شماره ٣٨: از هوس گر تو به دنبال هواخواهي رفت
  • شماره ٣٩: ناز بيماري ازان چشم گرانخواب گرفت
  • شماره ٤٠: پرده از راز من گوشه نشين ساز گرفت
  • شماره ٤١: بر روي تو صفا از خط شبرنگ گرفت
  • شماره ٤٢: لب لعل تو ز خون دل من جام گرفت
  • شماره ٤٣: هر که از اهل جهان گوشه عزلت نگرفت
  • شماره ٤٤: خيال آب مرا در سرابها انداخت
  • شماره ٤٥: که اين نمک ز تبسم در آتشم انداخت؟
  • شماره ٤٦: بنفشه پيش خطت قفل بر زبان انداخت
  • شماره ٤٧: ز شرم در حرم وصل جان محرم سوخت
  • شماره ٤٨: عبير زلف به جيب صبا نبايد ريخت
  • شماره ٤٩: فروغ روي تو برقي به خرمن گل ريخت
  • شماره ٥٠: بتان که صيد به نيرنگ مي نمايندت
  • شماره ٥١: کباب شد دلم از بويش اين شراب کجاست؟
  • شماره ٥٢: ز عقل و هوش به تنگ آمدم اياغ کجاست؟
  • شماره ٥٣: ز کوي عشق به جنت روي، بلا اينجاست
  • شماره ٥٤: چو خط ز عارض آن فتنه جهان برخاست
  • شماره ٥٥: شکستگي دل از ديده ترم پيداست
  • شماره ٥٦: عتاب و لطف ز ابروي گلرخان پيداست
  • شماره ٥٧: خط نرسته ازان لعل آتشين پيداست
  • شماره ٥٨: حضور دل نبود با عبادتي که مراست
  • شماره ٥٩: پرستشي که مدام است مي پرستي ماست
  • شماره ٦٠: ترا که عالم آيينه عالم آب است
  • شماره ٦١: به چشم خفته شکرخواب اگر چه مهتاب است
  • شماره ٦٢: غبار هستي ما پرده دار سيلاب است
  • شماره ٦٣: رياض هستي ما سبز از مي ناب است
  • شماره ٦٤: خراب حالي ما از درازي دست است
  • شماره ٦٥: هزار رنگ گل فيض در گل صبح است
  • شماره ٦٦: مرا ز پير خرابات اين سخن يادست
  • شماره ٦٧: مرا ز پير خرابات نکته اي يادست
  • شماره ٦٨: نشاط عالم بي اعتبار درگردست
  • شماره ٦٩: ز سادگي است به فرزند هر که خرسندست
  • شماره ٧٠: نهال شمع ز سبزي ازان برومندست
  • شماره ٧١: بناي صبر که همسنگ کوه الوندست
  • شماره ٧٢: به حرف سرد نصيحت زوال ما بندست
  • شماره ٧٣: ز بس که واله و حيران و بيقرار خودست
  • شماره ٧٤: خوشا سري که ز تدبير عقل نوميدست
  • شماره ٧٥: درين دو هفته که زاينده رود سرشارست
  • شماره ٧٦: ازان به خاطر من ترک کار دشوارست
  • شماره ٧٧: حضور خاطر اگر در نماز معتبرست
  • شماره ٧٨: دل شکسته به قرب خداي راهبرست
  • شماره ٧٩: ترا ز جان غم مال اي خسيس بيشترست
  • شماره ٨٠: به لب مباد رهش ناله اي که بي اثرست
  • شماره ٨١: بهار عنبر شبها سفيده سحرست
  • شماره ٨٢: مگير غفلت خود سهل اگر چه يک نظرست
  • شماره ٨٣: سپاه عقل کم و لشکر اياغ پرست
  • شماره ٨٤: به دل چو کوه، گران گر چه اين کهن ديرست
  • شماره ٨٥: ز سيم و زر نظر بي نياز ما سيرست
  • شماره ٨٦: به هر که مي نگرم زير چرخ دلگيرست
  • شماره ٨٧: صفير شهپر توفيق، حسن آوازست
  • شماره ٨٨: چو شبنم آن که درين بوستان سحرخيزست
  • شماره ٨٩: به دام خلق مقيد شدن گل هوس است
  • شماره ٩٠: مرا ز دور تماشاي خط يار بس است
  • شماره ٩١: منم که دام بلايم رهايي قفس است
  • شماره ٩٢: زمين ز سايه ابر بهار گلپوش است
  • شماره ٩٣: به هر کجا نبود حسن، آفتاب خوش است
  • شماره ٩٤: تن آهنين و نفس گرم و دل رميده خوش است
  • شماره ٩٥: دل رميده ما از نظاره در پيش است
  • شماره ٩٦: ز ابر اگر چه هواي بهار ناصاف است
  • شماره ٩٧: نه انجم است که زينت فروز نه فلک است
  • شماره ٩٨: ز ملک و مال، دل بي نياز ما سبک است
  • شماره ٩٩: اگر چه زلف ترا دل ز کفر تاريک است
  • شماره ١٠٠: ز خم طلوع سهيل شراب نزديک است
  • شماره ١٠١: به غم نشاط من خاکسار نزديک است
  • شماره ١٠٢: ز خود برآ که سر کوي يار نزديک است
  • شماره ١٠٣: حضور سوخته عشق در دل تنگ است
  • شماره ١٠٤: گرهگشاي دل تنگ نغمه چنگ است
  • شماره ١٠٥: جهان به راه شناسان ديده ور تنگ است
  • شماره ١٠٦: به آه برق عنان من آسمان تنگ است
  • شماره ١٠٧: دل رميده ما را صداي پا سنگ است
  • شماره ١٠٨: نصيب اهل دل از چرخ بدگهر سنگ است
  • شماره ١٠٩: هميشه ديده سوزن ازان به دنبال است
  • شماره ١١٠: سرود مجلس ما جوش مستي ازل است
  • شماره ١١١: حضور عالم ايجاد در قرار دل است
  • شماره ١١٢: جهان و هر چه در او هست رونماي دل است
  • شماره ١١٣: فراغ بال طمع کردن از فلک خام است
  • شماره ١١٤: همين نجابت ذاتي است آنچه محترم است
  • شماره ١١٥: سحاب گرد کدورت شراب صبحدم است
  • شماره ١١٦: قماش چهره يار از بهار معلوم است
  • شماره ١١٧: ز رنگ آل، ظهور جلال معلوم است
  • شماره ١١٨: زمين ز جلوه قربانيان گلستان است
  • شماره ١١٩: ز داغ، سينه پر تير من گلستان است
  • شماره ١٢٠: عنان نفس کشيدن جهاد مردان است
  • شماره ١٢١: به غير دل همه عالم سراب حرمان است
  • شماره ١٢٢: خزان بيجگران نوبهار مردان است
  • شماره ١٢٣: بلند نام نگردد کسي که در وطن است
  • شماره ١٢٤: سياه روي عقيق از جدايي يمن است
  • شماره ١٢٥: به فکر چاره فتادن جگر گداختن است
  • شماره ١٢٦: صفاي حسن تو از خط به جاي خويشتن است
  • شماره ١٢٧: چراغ خلوت جان روشنايي سخن است
  • شماره ١٢٨: حريم ميکده پر جوش از خروش من است
  • شماره ١٢٩: بهشت يک ورق از لاله زار دماغ من است
  • شماره ١٣٠: زبان شکوه من چشم خونفشان من است
  • شماره ١٣١: شراب کهنه که روشنگر روان من است
  • شماره ١٣٢: اگر چه بالش خورشيد تکيه گاه من است
  • شماره ١٣٣: فلک دو تا ز گرانباري گناه من است
  • شماره ١٣٤: منم که معني بيگانه آشناي من است
  • شماره ١٣٥: کجا ز دايره عشق، حسن بيرون است؟
  • شماره ١٣٦: حذر کنيد ز چشمي که آسمان گون است
  • شماره ١٣٧: ثبات دولت خوبي ز کوه تمکين است
  • شماره ١٣٨: رکاب عزم تو در دست خواب سنگين است
  • شماره ١٣٩: گلي که طرح دهد رخ به نوبهار اين است
  • شماره ١٤٠: خوشا دلي که نمکسود از ملاحت اوست
  • شماره ١٤١: ز درد، عشق مرا بي نياز ساخته است
  • شماره ١٤٢: هنوز خط ز لب يار برنخاسته است
  • شماره ١٤٣: ترا کسي که به آه سحر نخواسته است
  • شماره ١٤٤: گشاد دل به سخنهاي آشنا بسته است
  • شماره ١٤٥: به هيچ و پوچ مرا عمر چون شرر بسته است
  • شماره ١٤٦: نمک به ديده ام از غيرت حنا خفته است
  • شماره ١٤٧: به هر دل آتشي از روي دلبر افتاده است
  • شماره ١٤٨: ز بس به کشتن من تيغ مايل افتاده است
  • شماره ١٤٩: به نامرادي ما عشق مايل افتاده است
  • شماره ١٥٠: نه چهره اش عرق از گرمي هوا کرده است
  • شماره ١٥١: نه خط ز خال لب يار سر برآورده است
  • شماره ١٥٢: ز خاک همچون هدف هر که سر برآورده است
  • شماره ١٥٣: کسي که بوسه بر آن لعل جانفزا زده است
  • شماره ١٥٤: رفو به چاک دل خسته هيچ کس نزده است
  • شماره ١٥٥: به نيم جلوه کسي کشوري بهم نزده است
  • شماره ١٥٦: چه شوخي از نگه بيگناه ما شده است؟
  • شماره ١٥٧: جهان ز عکس رخ آن يگانه پر شده است
  • شماره ١٥٨: هنوز خنده ازان لب بدر نيامده است
  • شماره ١٥٩: کدام زهره جبين بي نقاب گرديده است؟
  • شماره ١٦٠: به دوست نامه نوشتن، شعار بيگانه است
  • شماره ١٦١: خط تو چهره گشاي بهار آينه است
  • شماره ١٦٢: ز موج لاله و گل باغ عالم آبي است
  • شماره ١٦٣: ز يار لطف نهان خواستن فزون طلبي است
  • شماره ١٦٤: عمارتي که نگردد خراب، همواري است
  • شماره ١٦٥: به نوخطان نگرستن دليل ديده وري است
  • شماره ١٦٦: درين جان که سرانجام خانه پردازي است
  • شماره ١٦٧: ميي که درد ندارد صفاي درويشي است
  • شماره ١٦٨: شدم غبار و همان خارخار من باقي است
  • شماره ١٦٩: مرا که پرده چشم و حجاب هر دو يکي است
  • شماره ١٧٠: چراغ صبح و دم مستعار هر دو يکي است
  • شماره ١٧١: ازان مرا شب و روز سياه هر دو يکي است
  • شماره ١٧٢: فضاي دشت ز خونين دلان گلستاني است
  • شماره ١٧٣: سفر نکردن ازان کشور از گرانجاني است
  • شماره ١٧٤: ز اشک، ديده تاريک شمع نوراني است
  • شماره ١٧٥: به غير دل که عزيز و نگاه داشتني است
  • شماره ١٧٦: خوشم به درد که در پرده شکيبايي است
  • شماره ١٧٧: بلاي مردم آزاده، لاف يکتايي است
  • شماره ١٧٨: در آن مقام که حيرت دليل دانايي است
  • شماره ١٧٩: همان زمانکه فلک تيغ بر ميان تو بست
  • شماره ١٨٠: نبرده رعشه پيري ترا ز فرمان دست
  • شماره ١٨١: ز داغ عشق مرا شد دل خراب درست
  • شماره ١٨٢: شود ز داغ دل عاشقان خسته درست
  • شماره ١٨٣: کسي که بوي شراب از کدو تواند شست
  • شماره ١٨٤: ز خط غبار بر آن لعل آتشين ننشست
  • شماره ١٨٥: کدام زهره جبين گوشه نقاب شکست؟
  • شماره ١٨٦: ز اضطراب دل آن زلف تابدار شکست
  • شماره ١٨٧: دل از مشاهده آن خط سياه شکست
  • شماره ١٨٨: ز باده حالت فرزانه مي توان دانست
  • شماره ١٨٩: مپوش چشم ز رخسار همچو جنت دوست
  • شماره ١٩٠: هزار بار درآيم اگر به خانه دوست
  • شماره ١٩١: ز عشق در اگر نور آشنايي هست
  • شماره ١٩٢: اگر نه عاشقي اين چهره خزاني چيست؟
  • شماره ١٩٣: سياه مستي چشم از شرابخانه کيست؟
  • شماره ١٩٤: ز زلف او دل عشاق را محابا نيست
  • شماره ١٩٥: به دلنشيني صحراي عشق صحرا نيست
  • شماره ١٩٦: دروغ شيوه طبع يگانه ما نيست
  • شماره ١٩٧: به آبداري لعل تو هيچ گوهر نيست
  • شماره ١٩٨: بيان شوق به تيغ زبان ميسر نيست
  • شماره ١٩٩: خراب چشم تو انديشه عتابش نيست
  • شماره ٢٠٠: ز چاک سينه خود هر که قبله گاهش نيست
  • شماره ٢٠١: اگر چه کعبه مقصد نصيب هر دل نيست
  • شماره ٢٠٢: ز تنگدستي شکر، ني مرا غم نيست
  • شماره ٢٠٣: کرم در آب و گل چرخ تنگ ميدان نيست
  • شماره ٢٠٤: کدام شب ني کلک من آتش افشان نيست؟
  • شماره ٢٠٥: سزاي خواب بود ديده اي که گريان نيست
  • شماره ٢٠٦: به مي طرف شدن آيين هوشياران نيست
  • شماره ٢٠٧: فضاي چرخ مقام نفس کشيدن نيست
  • شماره ٢٠٨: اگر نمي تپدم دل، ز آرميدن نيست
  • شماره ٢٠٩: خلاصي دل ما از جهات ممکن نيست
  • شماره ٢١٠: چه خستگي است که در چشم ناتوان تو نيست؟
  • شماره ٢١١: به آسمان نرسد هر که خاک پاي تو نيست
  • شماره ٢١٢: به غير خشم که در خوردنش وبالي نيست
  • شماره ٢١٣: شب فراق ز روز حساب خالي نيست
  • شماره ٢١٤: نسيم صبحدم از بوي يار خالي نيست
  • شماره ٢١٥: مبند دل به حياتي که جاوداني نيست
  • شماره ٢١٦: مي دو ساله نشاطش کم از جواني نيست
  • شماره ٢١٧: ستاره سوخته عشق را پناهي نيست
  • شماره ٢١٨: طريق مردم سنجيده خودستايي نيست
  • شماره ٢١٩: ز بس که طاعت خلق جهان خدايي نيست
  • شماره ٢٢٠: ميان خوي تو و رحم آشنايي نيست
  • شماره ٢٢١: ز دام سوختگان عشق را رهايي نيست
  • شماره ٢٢٢: وفا طمع ز گل بيوفا نبايد داشت
  • شماره ٢٢٣: ملامت از دل بيباک من فغان برداشت
  • شماره ٢٢٤: ز ناله گر دل بي برگ ما نوا مي داشت
  • شماره ٢٢٥: به اين نشاط که دل سر به تيغ يار گذاشت
  • شماره ٢٢٦: عنان دل ز من آن دلربا گرفت و گذاشت
  • شماره ٢٢٧: مرا که داغ و کبابم چه دوزخ و چه بهشت
  • شماره ٢٢٨: هزار حيف که دوران خط يار گذشت
  • شماره ٢٢٩: ز من مپرس که چون بر تو ماه و سال گذشت
  • شماره ٢٣٠: خوش آن که چون گل ازين گلستان دميد و گذشت
  • شماره ٢٣١: کنون که از کمر کوه موج لاله گذشت
  • شماره ٢٣٢: ز بوي زلف تو باغ آنچنان معطر گشت
  • شماره ٢٣٣: فغان که گرد سر او نمي توانم گشت
  • شماره ٢٣٤: ره سخن به رخش خط عنبرافشان يافت
  • شماره ٢٣٥: ز زخم تيغ زبان هوش من بلندي يافت
  • شماره ٢٣٦: نظر بپوش ز خود تا نظر تواني يافت
  • شماره ٢٣٧: ز ديده رفت و قرار از دل شکيبا رفت
  • شماره ٢٣٨: فغان که هستي من در ورق شماري رفت
  • شماره ٢٣٩: اگر ز ديده ام اي سروناز خواهي رفت
  • شماره ٢٤٠: غبار خط تو از دل به هيچ باب نرفت
  • شماره ٢٤١: ز فرقت تو ز دل امشب اضطراب نرفت
  • شماره ٢٤٢: غرور حسن به خط از دماغ يار نرفت
  • شماره ٢٤٣: به ابر اگر چه توان چشم آفتاب گرفت
  • شماره ٢٤٤: سحر که باد صبا از رخش نقاب گرفت
  • شماره ٢٤٥: زمانه را گل روي تو در بهار گرفت
  • شماره ٢٤٦: ز روي گرم تو خورشيد حشر نور گرفت
  • شماره ٢٤٧: خطش عنان تصرف ز دست خال گرفت
  • شماره ٢٤٨: ز نوبهار جهان زينت تمام گرفت
  • شماره ٢٤٩: دلم ز گريه مستانه هم صفا نگرفت
  • شماره ٢٥٠: شب گذشته دل از زلف پر شکن مي گفت
  • شماره ٢٥١: با زلف پر شکن دل ناديده کام ساخت
  • شماره ٢٥٢: آن روي لاله رنگ مرا در نقاب سوخت
  • شماره ٢٥٣: سر جوش داغ بر دل ما نوبهار ريخت
  • شماره ٢٥٤: باران چو انجم از فلک گريه تاک ريخت
  • شماره ٢٥٥: شد يوسف آنکه رشته حب الوطن گسيخت
  • شماره ٢٥٦: دندان نماند و حرف طرازي همان بجاست
  • شماره ٢٥٧: خط سر زد و تغافل او همچنان بجاست
  • شماره ٢٥٨: جان در طلسم جسم ز تن پروري بجاست
  • شماره ٢٥٩: ميگون لبي که مست و خرابم
  • شماره ٢٦٠: چشم خوشي که مست و خرابش شوم کجاست؟
  • شماره ٢٦١: رويي کز او نريخته است آبرو کجاست؟
  • شماره ٢٦٢: شد مدتي که خشت سر خم کتاب ماست
  • شماره ٢٦٣: فتح و ظفر ز خودشکني زير دست ماست
  • شماره ٢٦٤: کي جام باده در خور کام و زبان ماست؟
  • شماره ٢٦٥: صبح گشاده رو در دولتسراي ماست
  • شماره ٢٦٦: در عين بحر، گوشه نشين را کناره هاست
  • شماره ٢٦٧: آتش کباب کرده ياقوت آن لب است
  • شماره ٢٦٨: باد بهار سلسله جنبان صحبت است
  • شماره ٢٦٩: درد دلم ز پرسش ارباب عادت است
  • شماره ٢٧٠: بيداري سياه دلان عين غفلت است
  • شماره ٢٧١: آن خال لب ستاره صبح قيامت است
  • شماره ٢٧٢: هشيار زيستن نه ز قانون حکمت است
  • شماره ٢٧٣: پوشيدن نظر ز جهان عين حکمت است
  • شماره ٢٧٤: خاطر چو خرم است به صهبا چه حاجت است؟
  • شماره ٢٧٥: روي ترا به زلف معنبر چه حاجت است؟
  • شماره ٢٧٦: با چهره شکفته گلستان چه حاجت است؟
  • شماره ٢٧٧: از آه، حسن را خطر بي نهايت است
  • شماره ٢٧٨: زان غنچه لب شکايت من بي نهايت است
  • شماره ٢٧٩: آن بلبلم که باغ و بهارم دل خودست
  • شماره ٢٨٠: دستي که ريزشي نکند شاخ بي برست
  • شماره ٢٨١: در بحر شعر، خامشي از لاف بهترست
  • شماره ٢٨٢: خال لب تو داغ دل آب کوثرست
  • شماره ٢٨٣: پرواز من به بال و پر تيغ و خنجرست
  • شماره ٢٨٤: آن را که در وطن لب ناني ميسرست
  • شماره ٢٨٥: سرچشمه نشاط دل پاک گوهرست
  • شماره ٢٨٦: مردن به درد عشق به دنيا برابرست
  • شماره ٢٨٧: ما را کلاه فقر به افسر برابرست
  • شماره ٢٨٨: ديوانه خموش به عاقل برابرست
  • شماره ٢٨٩: آزادگي به سلطنت جم برابرست
  • شماره ٢٩٠: زلف معنبر تو به صد جان برابرست
  • شماره ٢٩١: پيش کسي که درد به درمان برابرست
  • شماره ٢٩٢: با آب خضر آن خط شبگون برابرست
  • شماره ٢٩٣: وحدت سراي دل به جهاني برابرست
  • شماره ٢٩٤: بيم و اميد در دل اهل جهان پرست
  • شماره ٢٩٥: با ما يکي است هر که ز مردم جداترست
  • شماره ٢٩٦: از شادي جهان غم دلدار خوشترست
  • شماره ٢٩٧: عشق گهرشناس به ديوانه خوشترست
  • شماره ٢٩٨: جانهاي آرميده ز مردم رمانترست
  • شماره ٢٩٩: خط را به دور عارض او شان ديگرست
  • شماره ٣٠٠: آيينه دار روي تو شرم و حيا بس است
  • شماره ٣٠١: خشتي مرا ز کوي تو در زير بس است
  • شماره ٣٠٢: رخساره ترا ز عرق ديده بان بس است
  • شماره ٣٠٣: صبح اميد من نفس سرد من بس است
  • شماره ٣٠٤: زلف کج تو سلسله جنبان آتش است
  • شماره ٣٠٥: باغ و بهار چشم پر آب من آتش است
  • شماره ٣٠٦: با قرب يار رشته جان در کشاکش است
  • شماره ٣٠٧: از پير گوشه گيري وسير از جوان خوش است
  • شماره ٣٠٨: نقشم به باد داد، نگار اينچنين خوش است
  • شماره ٣٠٩: اي دل تصور کمر يار نازک است
  • شماره ٣١٠: ترک خودي مراد ز قطع مراحل است
  • شماره ٣١١: روي تو برق خرمن آسايش دل است
  • شماره ٣١٢: آب حيات شبنم آن روي چون گل است
  • شماره ٣١٣: شاخي که چار فصل پر از ميوه و گل است
  • شماره ٣١٤: کام از تو هر که يافت سليمان عالم است
  • شماره ٣١٥: نقد نشاط در دل گنجينه خم است
  • شماره ٣١٦: عرش بلند مرتبه بنيان آدم است
  • شماره ٣١٧: اي روح، سير عالم امکان چه لازم است؟
  • شماره ٣١٨: در زير تيغ يار که سرها در او گم است
  • شماره ٣١٩: هر چند چشم مست تو هشيار عالم است
  • شماره ٣٢٠: هر نقش دلکشي که بر ايوان عالم است
  • شماره ٣٢١: آيينه را توجه خاطر به گلخن است
  • شماره ٣٢٢: احوال دل ز ديده خونبار روشن است
  • شماره ٣٢٣: راز نهان ز سينه در انداز جستن است
  • شماره ٣٢٤: آسودگي به کنج قناعت نشستن است
  • شماره ٣٢٥: آسودگي به گوشه عزلت نشستن است
  • شماره ٣٢٦: روشنگر وجود به راه اوفتادن است
  • شماره ٣٢٧: مرگ سبکروان طلب، آرميدن است
  • شماره ٣٢٨: از سينه صافي دل بي کينه روشن است
  • شماره ٣٢٩: نقش حصير نيست که بر پيکر من است
  • شماره ٣٣٠: از خون چو داغ لاله حصار دل من است
  • شماره ٣٣١: چشم اثر به گريه مستانه من است
  • شماره ٣٣٢: اين کوه غم که در دل ديوانه من است
  • شماره ٣٣٣: دريا سواد سينه بي کينه من است
  • شماره ٣٣٤: طومار زلف شرح پريشاني من است
  • شماره ٣٣٥: آن روي آتشين که جگرها کباب اوست
  • شماره ٣٣٦: آن روي لاله رنگ که دل داغدار اوست
  • شماره ٣٣٧: ماري است ني که مهره دل بيقرار اوست
  • شماره ٣٣٨: سرچشمه حيات لب مي چکان اوست
  • شماره ٣٣٩: شاهنشهي است عشق که دل جلوه گاه اوست
  • شماره ٣٤٠: شاهنشهي است عشق که عالم گداي اوست
  • شماره ٣٤١: شيطان دلير تبر تو ز حال خراب توست
  • شماره ٣٤٢: محتاج کي به نشأه مي چشم مست توست؟
  • شماره ٣٤٣: دامن به دست هر که دهي دستگير توست
  • شماره ٣٤٤: زان آتشين ميي که ز لب در اياغ توست
  • شماره ٣٤٥: رزق وسيع در قدم ميهمان توست
  • شماره ٣٤٦: پوچ است هر سري که نه در وي هواي توست
  • شماره ٣٤٧: لعل لب پياله مي آبدار ازوست
  • شماره ٣٤٨: آدم نه اي و روضه رضوانت آرزوست
  • شماره ٣٤٩: جامي ز خون بي غش منصورم آرزوست
  • شماره ٣٥٠: نه تخت جم، نه ملک سليمانم آرزوست
  • شماره ٣٥١: دستي به جام باده حمرايم آرزوست
  • شماره ٣٥٢: تا خط به دور ماه رخت هاله بسته است
  • شماره ٣٥٣: جام شراب مرهم دلهاي خسته است
  • شماره ٣٥٤: باد بهار مرهم دلهاي خسته است
  • شماره ٣٥٥: اين خار غم که در دل بلبل نشسته است
  • شماره ٣٥٦: پيري اگر چه بال و پرم را شکسته است
  • شماره ٣٥٧: عيش دل شکسته به آزار بسته است
  • شماره ٣٥٨: از رفتن تو باغ پريشان نشسته است
  • شماره ٣٥٩: آن کس که تاج را به فريدون گذاشته است
  • شماره ٣٦٠: يک دل هزار زخم نمايان نداشته است
  • شماره ٣٦١: عارف به اختيار خود از سر گذشته است
  • شماره ٣٦٢: بر گلشن آنچه زان گل خودرو گذشته است
  • شماره ٣٦٣: بر طفل اشک خون جگر دست يافته است
  • شماره ٣٦٤: اين گردباد نيست که بالا گرفته است
  • شماره ٣٦٥: آتش به مغزم از مي احمر گرفته است
  • شماره ٣٦٦: زلفش به هر دو دست عنانم گرفته است
  • شماره ٣٦٧: چشم قدح به جلوه ميناي باده است
  • شماره ٣٦٨: نقش و نگار دشمن دلهاي ساده است
  • شماره ٣٦٩: تا چشم من به گوشه عزلت فتاده است
  • شماره ٣٧٠: دل از هوس به زلف دو تا اوفتاده است
  • شماره ٣٧١: عشقم هنوز جاي به گلخن نداده است
  • شماره ٣٧٢: روي شکفته شاهد جان فسرده است
  • شماره ٣٧٣: دل را ز کينه هر که سبکبار کرده است
  • شماره ٣٧٤: شيرين تبسمي که مرا راه دين زده است
  • شماره ٣٧٥: تا زلف او به باد صبا آشنا شده است
  • شماره ٣٧٦: از خاکمال دام، پرم توتيا شده است
  • شماره ٣٧٧: از تير غمزه اش دل ديوانه پر شده است
  • شماره ٣٧٨: خال تو ريشه در شکرستان دوانده است
  • شماره ٣٧٩: دود دلي ز ابر گهربار مانده است
  • شماره ٣٨٠: با داغ عشق، شعله غيرت نمانده است
  • شماره ٣٨١: امروز قدر نکته موزون نمانده است
  • شماره ٣٨٢: زاهد ز سبحه در پي تسخير بوده است
  • شماره ٣٨٣: شرم گناه رهبر توفيق بوده است
  • شماره ٣٨٤: شيرازه طرب خط پيمانه بوده است
  • شماره ٣٨٥: هر کس بياض گردن او را نديده است
  • شماره ٣٨٦: لعلت به خنده پرده گل را دريده است
  • شماره ٣٨٧: تا دست من به گردن مينا رسيده است
  • شماره ٣٨٨: تا سينه ام به داغ محبت رسيده است
  • شماره ٣٨٩: نور شکوه حق ز مقابل رسيده است
  • شماره ٣٩٠: دل از حريم سينه به مژگان رسيده است
  • شماره ٣٩١: چشم ترم که مشرق چندين ستاره است
  • شماره ٣٩٢: خون در دلم ز غيرت آن گوشواره است
  • شماره ٣٩٣: آب حيات ما ز شراب شبانه است
  • شماره ٣٩٤: ما را ز عشق درد و غم بيکرانه است
  • شماره ٣٩٥: تا در ترددست نفس، جان روانه است
  • شماره ٣٩٦: ابر بهار گلشن رخسار، آينه است
  • شماره ٣٩٧: با عارض تو چهره شدن کار آينه است
  • شماره ٣٩٨: جوهر غبار ديده حيران آينه است
  • شماره ٣٩٩: غم را اگر برون ندهد سينه آينه است
  • شماره ٤٠٠: هر غنچه زين چمن دل در خون نشانده اي است
  • شماره ٤٠١: از فيض نوبهار، زمين بزم چيده اي است
  • شماره ٤٠٢: در هر نظاره ام ز تو پيغام تازه اي است
  • شماره ٤٠٣: دنيا براي بيخبران عيش خانه اي است
  • شماره ٤٠٤: گنجينه جواهر ما پاک گوهري است
  • شماره ٤٠٥: موج شراب و موجه آب بقا يکي است
  • شماره ٤٠٦: برهان واصلان فنا آرميدگي است
  • شماره ٤٠٧: لبهاي خشک، موجه عمان تشنگي است
  • شماره ٤٠٨: چون صبح، زندگاني روشندلان دمي است
  • شماره ٤٠٩: رويي کز او دلي نگشايد نديدني است
  • شماره ٤١٠: آهي که غم ز دل نبرد ناکشيدني است
  • شماره ٤١١: از لعل آبدار تو طرفي نظر نبست
  • شماره ٤١٢: هر کس فشاند بر من پر شور پشت دست
  • شماره ٤١٣: از بس نهاده ام به دل داغدار دست
  • شماره ٤١٤: نتوان ز دل غبار ملال از شراب شست
  • شماره ٤١٥: از لخت دل مرا مژه در چشم تر شکست
  • شماره ٤١٦: چندين جمال هست نهان در جلال دوست
  • شماره ٤١٧: تا چند بشنوم ز رسولان پيام دوست
  • شماره ٤١٨: باريکتر چرا نشوم از ميان دوست؟
  • شماره ٤١٩: ما گر چه بسته ايم لب از گفتگوي دوست
  • شماره ٤٢٠: از شش جهت به کعبه مقصد سبيل هست
  • شماره ٤٢١: نابسته رخنه نظر از هر عيان که هست
  • شماره ٤٢٢: رزق دهن تيغ بود هر گلو که هست
  • شماره ٤٢٣: دلبستگي است مادر هر ماتمي که هست
  • شماره ٤٢٤: دردست، صبح شيب، مي خوشگوار چيست؟
  • شماره ٤٢٥: در حفظ جسم اين همه فکر محال چيست؟
  • شماره ٤٢٦: اي بوالفضول شکوه ز جور زمانه چيست؟
  • شماره ٤٢٧: اي صبح، آه سرد تو در انتظار کيست؟
  • شماره ٤٢٨: اين آهوي رميده ز مردم، نگاه کيست؟
  • شماره ٤٢٩: خلقند جمله آلت شطرنج، زنده کيست؟
  • شماره ٤٣٠: چشمم به دستگيري لطف جيب نيست
  • شماره ٤٣١: از ششدر جهات، اميد نجات نيست
  • شماره ٤٣٢: اين بناي عالم خاک از شکست نيست
  • شماره ٤٣٣: جان رميده را به جهان بازگشت نيست
  • شماره ٤٣٤: مي سنگ اگر زند به اياغم شگفت نيست
  • شماره ٤٣٥: مجروح عشق را سر و برگ علاج نيست
  • شماره ٤٣٦: بيمار عشق را به دوا احتياج نيست
  • شماره ٤٣٧: جز گريه چشم اشک فشان را علاج نيست
  • شماره ٤٣٨: حسن ترا به نقش و نگار احتياج نيست
  • شماره ٤٣٩: در چار باغ دهر نسيم مراد نيست
  • شماره ٤٤٠: دلهاي غم نديده پذيراي پند نيست
  • شماره ٤٤١: از فکر زلف يار رهايي اميد نيست
  • شماره ٤٤٢: اميد دلگشاييم از ماه عيد نيست
  • شماره ٤٤٣: آفاق روشن و مه تابان پديد نيست
  • شماره ٤٤٤: ما را دماغ جنگ و سر کارزار نيست
  • شماره ٤٤٥: دلهاي آرميده به مطلب سوار نيست
  • شماره ٤٤٦: بي عشق، آه در جگر روزگار نيست
  • شماره ٤٤٧: بازآ که بي تو مجلس ما را حضور نيست
  • شماره ٤٤٨: داغم چو آفتاب سياهي پذير نيست
  • شماره ٤٤٩: از بخت تيره اهل سخن را گزير نيست
  • شماره ٤٥٠: چشم تو چون ز مستي غفلت فراز نيست
  • شماره ٤٥١: حسن ترا که ناز به اهل نياز نيست
  • شماره ٤٥٢: عشق مرا به زينت ظاهر اساس نيست
  • شماره ٤٥٣: يک دم صفاي عالم غدار بيش نيست
  • شماره ٤٥٤: تا زنده ايم قسمت ما غير داغ نيست
  • شماره ٤٥٥: هر شيشه جان خزينه اسرار عشق نيست
  • شماره ٤٥٦: گوهر حريف سختي سنگ جدال نيست
  • شماره ٤٥٧: از پيچ و تاب جسم، روان را ملال نيست
  • شماره ٤٥٨: ديوانه را ز حلقه طفلان ملال نيست
  • شماره ٤٥٩: از چشم ما سرشک فشاندن کمال نيست
  • شماره ٤٦٠: در کاروان ما جرس قال و قيل نيست
  • شماره ٤٦١: در نامجو شرافت ذاتي تمام نيست
  • شماره ٤٦٢: تا هست اثر ز عاشق شيدا تمام نيست
  • شماره ٤٦٣: بر کافران خداي جهان گر رحيم نيست
  • شماره ٤٦٤: تخمي است دوستي که در آب و گل تو نيست
  • شماره ٤٦٥: سر رشته اميد ز رحمت گسسته نيست
  • شماره ٤٦٦: مقبول نيست طاعت هر کس شکسته نيست
  • شماره ٤٦٧: محوم چنان که در دل تنگم اراده نيست
  • شماره ٤٦٨: از حسن خلق رتبه همت زياده نيست
  • شماره ٤٦٩: تا آدمي خمش نشود برگزيده نيست
  • شماره ٤٧٠: ماتم سراي خاک مقام نظاره نيست
  • شماره ٤٧١: دور قمر چو گردش چشم پياله نيست
  • شماره ٤٧٢: يک آفريده از ته دل شادمانه نيست
  • شماره ٤٧٣: ما را زبان شکوه ز جور زمانه نيست
  • شماره ٤٧٤: از شرم اگر چه روي تو چندين نقاب داشت
  • شماره ٤٧٥: ساقي ز ما شراب نخواهد دريغ داشت
  • شماره ٤٧٦: هر کس ز تيغ غمزه او سر دريغ داشت
  • شماره ٤٧٧: گل بس که شرم ازان رخ پر خط و خال داشت
  • شماره ٤٧٨: دل کار خود به دامن پاک دعا گذاشت
  • شماره ٤٧٩: روزي که عشق داغ مرا بر جگر گذاشت
  • شماره ٤٨٠: بار غم از دلم مي گلرنگ بر نداشت
  • شماره ٤٨١: آسان نمي توان به سراپاي ما گذشت
  • شماره ٤٨٢: امشب خيال زلف تو از چشم تر گذشت
  • شماره ٤٨٣: کارم شب وصال به پاس نظر گذشت
  • شماره ٤٨٤: سر جوش عمر من به هوا و هوس گذشت
  • شماره ٤٨٥: روزي که حرف عشق مرا بر زبان گذشت
  • شماره ٤٨٦: تا از عقيق او به بدخشان سخن گذشت
  • شماره ٤٨٧: از داغ، روشني جگر پاره پاره يافت
  • شماره ٤٨٨: يک تن دل شکسته ز اهل وفا نيافت
  • شماره ٤٨٩: از خط دل سيه ز رخش آب و تاب رفت
  • شماره ٤٩٠: از خط حلاوت لب جانان به گرد رفت
  • شماره ٤٩١: صبح شکوفه چون کف سيل بهار رفت
  • شماره ٤٩٢: هر عاشق از رهي به حريم وصال رفت
  • شماره ٤٩٣: نتوان به دستگيري اخوان ز راه يافت
  • شماره ٤٩٤: هر زنده دل که جا به مقام رضا گرفت
  • شماره ٤٩٥: چشمي که از غبار خطش توتيا گرفت
  • شماره ٤٩٦: دل راه اشک گرم به مژگان تر گرفت
  • شماره ٤٩٧: بتوان به آه کام دل از آسمان گرفت
  • شماره ٤٩٨: دل را ز ما به حسن ادا مي توان گرفت
  • شماره ٤٩٩: کام از جهان دون به هوس مي توان گرفت
  • شماره ٥٠٠: کلکم به يک صرير سواد سخن گرفت
  • شماره ٥٠١: دل رفته رفته رنگ لب لعل او گرفت
  • شماره ٥٠٢: از زلف اگر نه حسن تو زنجير مي گرفت
  • شماره ٥٠٣: گر در ميان هوا چو حبابت نمي گرفت
  • شماره ٥٠٤: از نوبهار روي زمين خشک و تر شکفت
  • شماره ٥٠٥: تنها نه اشک راز مرا جسته جسته گفت
  • شماره ٥٠٦: از حد گذشت وقت سحر آرميدنت
  • شماره ٥٠٧: ماهي که ز پرتو به جهان شور درانداخت
  • شماره ٥٠٨: زلف تو کشاکش به رگ جان من انداخت
  • شماره ٥٠٩: زان خانه برانداز که از خانه زين خاست
  • شماره ٥١٠: در چشم غلط بين نبود وضع جهان راست
  • شماره ٥١١: جمعيت اسباب، حجاب نظر ماست
  • شماره ٥١٢: مستوري حسن از نظر بوالهوس ماست
  • شماره ٥١٣: آيينه خورشيد دل بي هوس ماست
  • شماره ٥١٤: خمخانه افلاک تهي ساخته ماست
  • شماره ٥١٥: تمکين خرام تو ز بسياري دلهاست
  • شماره ٥١٦: چشم تو عجب نيست اگر مست و خراب است
  • شماره ٥١٧: بر هر که نظر مي فکنم مست و خراب است
  • شماره ٥١٨: در عالم فاني که بقا پا به رکاب است
  • شماره ٥١٩: جمعيت جسم از نفس پا به رکاب است
  • شماره ٥٢٠: روشنگر آيينه دلها دم غيب است
  • شماره ٥٢١: آفاق منور ز رخ انور صبح است
  • شماره ٥٢٢: روشنگر آيينه دلها دم صبح است
  • شماره ٥٢٣: سرگرم تمناي تو فارغ ز گزندست
  • شماره ٥٢٤: واعظ نه ترا پايه گفتار بلندست
  • شماره ٥٢٥: اين هستي باطل چو شرر محض نمودست
  • شماره ٥٢٦: ما صافدلان را چه غم از گرد و غبارست؟
  • شماره ٥٢٧: شمع سر خاک شهدا لاله داغ است
  • شماره ٥٢٨: پيچيدن سر از دو جهان افسر عشق است
  • شماره ٥٢٩: گردون صدف گوهر يکدانه عشق است
  • شماره ٥٣٠: دل در نظر مردم فرزانه بزرگ است
  • شماره ٥٣١: خورشيد ترا از خط شبرنگ وبال است
  • شماره ٥٣٢: روشندل و دلبستگي تن چه خيال است؟
  • شماره ٥٣٣: جمعيت خاطر ز پريشاني عقل است
  • شماره ٥٣٤: شيرازه جمعيت مستان خط جام است
  • شماره ٥٣٥: مأواي تو از کعبه و بتخانه کدام است؟
  • شماره ٥٣٦: نقش به مراد دل ما خنده زخم است
  • شماره ٥٣٧: پيراهن گل چاک ز بيداد نسيم است
  • شماره ٥٣٨: طوطي ز سخن صيقل آيينه جان است
  • شماره ٥٣٩: درد تو به دلهاي سبکروح گران است
  • شماره ٥٤٠: در وصل، دل از هجر فزون دل نگران است
  • شماره ٥٤١: محو رخ زيباي تو فارغ ز جهان است
  • شماره ٥٤٢: لعل تو ز روشن گهري جان جهان است
  • شماره ٥٤٣: چون آينه هر دل که ز روشن گهران است
  • شماره ٥٤٤: دل بر شکن طره دلدار گران است
  • شماره ٥٤٥: دل نقطه بسم الله ديوان جنون است
  • شماره ٥٤٦: سبزي که سياه است ازو روز من اين است
  • شماره ٥٤٧: آن خانه برانداز که در خانه زين است
  • شماره ٥٤٨: سبزي که مرا ساخته بيتاب همين است
  • شماره ٥٤٩: چشمي که نظرباز به آن طاق دو ابروست
  • شماره ٥٥٠: مرغي که رميدن ز جهان بال و پر اوست
  • شماره ٥٥١: عشق است که اکسير بقا خاک در اوست
  • شماره ٥٥٢: گفتار تو شهدي است که جانها مگس اوست
  • شماره ٥٥٣: تنها نه همين ماه به فرمان خط اوست
  • شماره ٥٥٤: بودي که نمودست وجودش، دهن اوست
  • شماره ٥٥٥: کيفيت مي با لب شکرشکن توست
  • شماره ٥٥٦: روزم سيه از پرتو آن چشم سياه است
  • شماره ٥٥٧: يارب دل خون گشته ز مژگان که جسته است؟
  • شماره ٥٥٨: در پرده شب هر که مي ناب گرفته است
  • شماره ٥٥٩: از شش جهتم همچو شرر سنگ گرفته است
  • شماره ٥٦٠: يک دلشده در دام نگاهت نگرفته است
  • شماره ٥٦١: در روي زمين يک سر پر شور نمانده است
  • شماره ٥٦٢: از مرگ به ما نيم نفس بيش نمانده است
  • شماره ٥٦٣: زان خرمن گل حاصل ما دامن چيده است
  • شماره ٥٦٤: رخسار تو روز سيه ريش نديده است
  • شماره ٥٦٥: از عشق دلي نيست که زخمي نچشيده است
  • شماره ٥٦٦: با طره او مشک ختا دود کبابي است
  • شماره ٥٦٧: هر شام ز ماه رمضان صبح اميدي است
  • شماره ٥٦٨: تن بر دل خوش مشرب ما خانه تنگي است
  • شماره ٥٦٩: صبح از لب لعل تو پيام نمکيني است
  • شماره ٥٧٠: آن نرگس بيمار، عجب هوش ربايي است
  • شماره ٥٧١: هر نخل مصيبت علم راهنمايي است
  • شماره ٥٧٢: بي روي تو چشم از همه خوبان نتوان بست
  • شماره ٥٧٣: در عالم بالاست تماشايي اگر هست
  • شماره ٥٧٤: در هر جگري شوري ازين گرم نفس هست
  • شماره ٥٧٥: بي دادرس آن کس که فغان چون جرسش هست
  • شماره ٥٧٦: خام است شرابي که در او غلغله اي هست
  • شماره ٥٧٧: در نقطه خاک است نهان، گر خبري هست
  • شماره ٥٧٨: در زير فلک نيست اگر همنفسي هست
  • شماره ٥٧٩: هر خال ترا زير نگين ملک جمي هست
  • شماره ٥٨٠: با ما سبب کينه گردون دغا چيست؟
  • شماره ٥٨١: دلبستگي خلق به عمر گذران چيست؟
  • شماره ٥٨٢: خورشيد نقاب رخ چون ياسمن کيست؟
  • شماره ٥٨٣: گر دل نکشد دست ز زلف تو عجب نيست
  • شماره ٥٨٤: در ديده بي شرم و حيا نور ادب نيست
  • شماره ٥٨٥: چون سرو به غير از کف افسوس برم نيست
  • شماره ٥٨٦: آن را که بود تيغ زبان بي لب نان نيست
  • شماره ٥٨٧: لب بسته ما بيخبر از راز جهان نيست
  • شماره ٥٨٨: منظور من آن موي ميان است و ميان نيست
  • شماره ٥٨٩: بوي سر زلف تو به شيدايي من نيست
  • شماره ٥٩٠: در موج پريشاني من فاصله اي نيست
  • شماره ٥٩١: در معرکه عشق ز جرأت خبري نيست
  • شماره ٥٩٢: در چشم و دل پاک ز دنيا خبري نيست
  • شماره ٥٩٣: از عکس خود آن آينه رو بس که حيا داشت
  • شماره ٥٩٤: در ظاهر اگر پشت به من همچو کمان داشت
  • شماره ٥٩٥: رگ در تنت از پاکي گوهر نتوان يافت
  • شماره ٥٩٦: در خاک وطن چند توان ره به عصا رفت؟
  • شماره ٥٩٧: ايام بهاران سبک از ديده ما رفت
  • شماره ٥٩٨: افسوس که ايام شريف رمضان رفت
  • شماره ٥٩٩: از ناخن دخل آنچه به رخسار سخن رفت
  • شماره ٦٠٠: اي زلف تو شيرازه ديوان قيامت
  • شماره ٦٠١: قد تو کجا و قد رعناي قيامت
  • شماره ٦٠٢: اي هر دو جهان خاک ره سرو روانت
  • شماره ٦٠٣: چرخ در تاب از تحمل ماست
  • شماره ٦٠٤: اين چه خط است و اين چه رخسارست
  • شماره ٦٠٥: در وطن جوهر سخن خوارست
  • شماره ٦٠٦: تا سپهر کبود سيارست
  • شماره ٦٠٧: سبزه جوي شهد، نيشترست
  • شماره ٦٠٨: دولت روزگار درگذرست
  • شماره ٦٠٩: سر زهاد خشک بي شورست
  • شماره ٦١٠: در دل هر که ذوق شبگيرست
  • شماره ٦١١: مي گلرنگ خوني رازست
  • شماره ٦١٢: ظلم فريادي از ضعيفان است
  • شماره ٦١٣: عشق سلطان و عقل دهقان است
  • شماره ٦١٤: سفر اهل شوق در وطن است
  • شماره ٦١٥: صدق، روشنگر ضمير من است
  • شماره ٦١٦: مژه ام جلوه گاه پروين است
  • شماره ٦١٧: خطش از خال حقه باز شده است
  • شماره ٦١٨: تا به دل تخم عشق کشته شده است
  • شماره ٦١٩: لطف و قهر زمانه هر دو يکي است
  • شماره ٦٢٠: آب خضر و مي شبانه يکي است
  • شماره ٦٢١: عقل را گوشه سرايي هست
  • شماره ٦٢٢: در خون کشد نظر را حسني که بي حجاب است
  • شماره ٦٢٣: از خودگذشتگان را آيينه بي غبارست
  • شماره ٦٢٤: از خود گذشتگان را آيينه بي غبارست
  • شماره ٦٢٥: موج سراب دنيا، شمشير آبدارست
  • شماره ٦٢٦: از غيرت رکابت از ديده خون روان است
  • شماره ٦٢٧: از غيرت رکابت از ديده خون روان است
  • شماره ٦٢٨: بود و نمود عاشق، از آب و تاب حسن است
  • شماره ٦٢٩: همين بلبل است خندان، هم باغبان شکفته است
  • شماره ٦٣٠: در جوش لاله و گل، ديوانه را عروسي است
  • شماره ٦٣١: هر خار اين گلستان مفتاح دلگشايي است
  • شماره ٦٣٢: تن پرور از شهادت گر سر کشد عجب نيست
  • شماره ٦٣٣: مرا از تيره بختي شکوه بيجاست
  • شماره ٦٣٤: کجا ميل کبابم در شراب است؟
  • شماره ٦٣٥: به چشمم بي تو گلشن خارزارست
  • شماره ٦٣٦: شراب نامرادي بي خمارست
  • شماره ٦٣٧: فلک نيلوفر درياي عشق است
  • شماره ٦٣٨: خوشم با ناله خود، دم همين است
  • شماره ٦٣٩: ز نغمه تا خدا يک کوچه راه است
  • شماره ٦٤٠: به چشم من فلک يک چشمخانه است
  • شماره ٦٤١: نه هر تن لايق تشريف شاهي است
  • شماره ٦٤٢: در خودآرايي خطرها مضمرست
  • شماره ٦٤٣: همت ما را مکاني ديگرست
  • شماره ٦٤٤: وقت ما از ساغر و مينا خوش است
  • شماره ٦٤٥: از نظر هرگز خيالش دور نيست
  • شماره ٦٤٦: تا نافه زلف مجلس آراست
  • شماره ٦٤٧: شد آب و هنوز در حجاب است
  • شماره ٦٤٨: پيغام، نمکچش وصال است
  • شماره ٦٤٩: بي يار بهار دلنشين نيست
  • شماره ٦٥٠: چيني که طراز جبهه يارست
  • شماره ٦٥١: از وصل صدف گهر گريزان است
  • شماره ٦٥٢: از حسن تو جيب خاک پر ماه است
  • شماره ٦٥٣: لطف بتان جانگدازتر ز عتاب است
  • شماره ٦٥٤: حلقه گوش تو گوشواره صبح است
  • شماره ٦٥٥: حلقه آه مرا سپهر نگين است
  • شماره ٦٥٦: زير بال است پناهي که مراست
  • شماره ٦٥٧: خود به خود چشم تو در گفتارست
  • شماره ٦٥٨: ترک چشم مخمورش مست ناتوانيهاست
  • شماره ٦٥٩: شود چو غنچه سخن پيشه، شيشه شيشه شراب است
  • شماره ٦٦٠: مرهم کافور خلق پرده صد نشترست
  • شماره ٦٦١: غباري بجا از زمين مانده است
  • شماره ٦٦٢: زمين نقش پايي است بر آستانت
  • شماره ٦٦٣: آيينه را سياه کند با غبار بحث
  • شماره ٦٦٤: بر رخ ممکن بود پيوسته گرد احتياج
  • شماره ٦٦٥: چون گذارد خشت اول بر زمين معمار کج
  • شماره ٦٦٦: نيست روي عرق آلود به گوهر محتاج
  • شماره ٦٦٧: داغ ما نيست به دلسوزي ياران محتاج
  • شماره ٦٦٨: نيست با ديده ظاهر دل روشن محتاج
  • شماره ٦٦٩: نيست يک گوهر سيراب به اندازه موج
  • شماره ٦٧٠: به داغ عشق نباشد مرا جگر محتاج
  • شماره ٦٧١: تا چند آه سرد کشي ز آرزوي گنج؟
  • شماره ٦٧٢: آن گنج خفي در دل ويرانه زند موج
  • شماره ٦٧٣: دور کن از دل هوس در پيرهن اخگر مپيچ
  • شماره ٦٧٤: بي شهادت زينهار از تيغ جانان سرمپيچ
  • شماره ٦٧٥: لب پياله گزيدي سر از خمار مپيچ
  • شماره ٦٧٦: ماييم و خيال دهن يار و دگر هيچ
  • شماره ٦٧٧: لب هيچ و دهان هيچ و کمر هيچ و ميان هيچ
  • شماره ٦٧٨: در جبين کس نمي بينيم انوار صلاح
  • شماره ٦٧٩: تا به کي همچون سگان گيرد ترا در خواب، صبح؟
  • شماره ٦٨٠: قرص خورشيدست اول لقمه مهمان صبح
  • شماره ٦٨١: چاک خواهد سربرآورد از گريبانم چو صبح
  • شماره ٦٨٢: عاشق صادق بود گر پاکدامان همچو صبح
  • شماره ٦٨٣: خرده انجم ندارد رونقي در کوي صبح
  • شماره ٦٨٤: گر نه از فتنه ايام خبر دارد صبح
  • شماره ٦٨٥: نکشيديم شرابي به رخ تازه صبح
  • شماره ٦٨٦: مي زند موج پريزاد، صنمخانه صبح
  • شماره ٦٨٧: خاک از خواب عدم جست ز بيداري صبح
  • شماره ٦٨٨: گر به اخلاص رخ خود به زمين سايي صبح
  • شماره ٦٨٩: نمک به ديده غفلت کن از سفيده صبح
  • شماره ٦٩٠: منه چو ساده دلان دل به کامراني صبح
  • شماره ٦٩١: قسم به خط لب ساقي و دعاي قدح
  • شماره ٦٩٢: دهد به روزن اگر نور، مهر تابان طرح
  • شماره ٦٩٣: زان پيشتر که تيغ کشد آفتاب صبح
  • شماره ٦٩٤: آفاق را کند به نفش مشکبار صبح
  • شماره ٦٩٥: از بس مکدرست درين روزگار صبح
  • شماره ٦٩٦: لبريز از مي شفق کن اياغ صبح
  • شماره ٦٩٧: از قرص آفتاب تهي نيست خوان صبح
  • شماره ٦٩٨: روشندلان به هر که رسيدند همچو صبح
  • شماره ٦٩٩: دل زنده مي کند نفس جانفزاي صبح
  • شماره ٧٠٠: زان پيش کآفتاب بگيرد گلوي صبح
  • شماره ٧٠١: مهره مارست مهر، مار گزيده است صبح
  • شماره ٧٠٢: تا بر لب تو افتاد چشم ستاره صبح
  • شماره ٧٠٣: اي خدنگ آه کوتاهي مکن در کين چرخ
  • شماره ٧٠٤: دردمندي کرد بر من شربت ديدار تلخ
  • شماره ٧٠٥: مستمع را کام ناگرديده از دشنام تلخ
  • شماره ٧٠٦: مکن دراز به طعن فلک زبان گستاخ
  • شماره ٧٠٧: اگر دو هفته بود چهره گلستان سرخ
  • شماره ٧٠٨: مکن ز باده لعلي لب چو مرجان سرخ
  • شماره ٧٠٩: وقت است بگذريم چو موج از شراب تلخ
  • شماره ٧١٠: شد زسر گرداني من بس که حيران گردباد
  • شماره ٧١١: از لب منصور راز عشق بر صحرا فتاد
  • شماره ٧١٢: خال موزون است هر جا بر رخ دلبر فتاد
  • شماره ٧١٣: بهر گندم از بهشت آدم اگر بيرون فتاد
  • شماره ٧١٤: ترک جانان چون توان از تيغ بي زنهار داد؟
  • شماره ٧١٥: حسن خواهد رفت و داغت بر جگر خواهد نهاد
  • شماره ٧١٦: تا زخط حسن تو عنبر بر سر آتش نهاد
  • شماره ٧١٧: بر دل خود هر که چون فرهاد کوه غم نهاد
  • شماره ٧١٨: مرگ عاشق بي شمار آن سيمبر دارد به ياد
  • شماره ٧١٩: کشتي دريائيي ديدم دلم آمد به ياد
  • شماره ٧٢٠: غفلت دل از شراب ناب مي گردد زياد
  • شماره ٧٢١: رغبت مي را کند چندان که نوشيدن زياد
  • شماره ٧٢٢: دل عبث چندين تقدير الهي مي تپد
  • شماره ٧٢٣: غم ز دل بيرون مرا کي باده احمر برد؟
  • شماره ٧٢٤: رخت هستي زين جهان مختصر خواهيم برد
  • شماره ٧٢٥: از حريم ما سخن چين چون سخن بيرون برد؟
  • شماره ٧٢٦: آب شد دل تا به آن شيرين شمايل راه برد
  • شماره ٧٢٧: هر که با خود درد و داغ دلستان را مي برد
  • شماره ٧٢٨: زلف مشکين را چرا آن نازپرور مي برد؟
  • شماره ٧٢٩: جنبش مژگان حضور از ديده و دل مي برد
  • شماره ٧٣٠: عشق اول ناتوانان را به منزل مي برد
  • شماره ٧٣١: از فسون عالم اسباب خوابم مي برد
  • شماره ٧٣٢: شام ازان زلف سيه سنبل به دامن مي برد
  • شماره ٧٣٣: چشم خونبارم گرو ز ابر بهاري مي برد
  • شماره ٧٣٤: وسعت مشرب زدل انديشه فردا نبرد
  • شماره ٧٣٥: از شکست من دم تيغ تغافل مي پرد
  • شماره ٧٣٦: چشم برق از اشتياق خرمن من مي پرد
  • شماره ٧٣٧: مي خورد با ديگران مستانه بر ما بگذرد
  • شماره ٧٣٨: بر جهان هر کس که از روي تأمل بگذرد
  • شماره ٧٣٩: تا به کي در خواب سنگين روزگارم بگذرد
  • شماره ٧٤٠: بوسه چون محروم از آن لبهاي خندان بگذرد؟
  • شماره ٧٤١: سر گردان چند از من آن سرو خرامان بگذرد
  • شماره ٧٤٢: جان مشتاقان زکوي دلستان چون بگذرد؟
  • شماره ٧٤٣: لاله شبنم فريبت برگ گل را آب کرد
  • شماره ٧٤٤: خط لب لعل ترا بي آب نتوانست کرد
  • شماره ٧٤٥: چاره دل عقل پر تدبير نتوانست کرد
  • شماره ٧٤٦: چرخ زنگاري مرا غمناک نتوانست کرد
  • شماره ٧٤٧: صبح رخسار ترا خط شام نتوانست کرد
  • شماره ٧٤٨: چاره غفلت دل آگاه نتوانست کرد
  • شماره ٧٤٩: عشق را پنهان دل ديوانه نتوانست کرد
  • شماره ٧٥٠: تا گلستان را نهال قامتش آباد کرد
  • شماره ٧٥١: آنچه روي سخت من با سيلي استاد کرد
  • شماره ٧٥٢: مرگ نتواند به ارباب سخن بيداد کرد
  • شماره ٧٥٣: کاوش مژگان او دل را قيامت زار کرد
  • شماره ٧٥٤: مهر خاموشي مرا گنجينه اسرار کرد
  • شماره ٧٥٥: هر که رو زين خلق ناهموار در ديوار کرد
  • شماره ٧٥٦: هر که رو زين خلق ناهموار در ديوار کرد
  • شماره ٧٥٧: کعبه را دريافت هر کس خاطري معمور کرد
  • شماره ٧٥٨: خانه بر دوشي که سير کوچه زنجير کرد
  • شماره ٧٥٩: هر که در گلشن چو شبنم چشم عبرت باز کرد
  • شماره ٧٦٠: روزه نزديک است مي بايد کلوخ انداز کرد
  • شماره ٧٦١: هر که در دنيا فاني زاد عقبي جمع کرد
  • شماره ٧٦٢: دل در آن زلف کمندانداز خود را جمع کرد
  • شماره ٧٦٣: گرچه ماه مصر را دامن زليخا چاک کرد
  • شماره ٧٦٤: صبح از رشک بنا گوشت گريبان چاک کرد
  • شماره ٧٦٥: سبزه خط دود از آن رخسار آتشناک کرد
  • شماره ٧٦٦: ذوق رسوايي مرا بيزار نام و ننگ کرد
  • شماره ٧٦٧: خاطر جمع مرا پيري پريشان حال کرد
  • شماره ٧٦٨: سيل اشک من بساط سبزه را پامال کرد
  • شماره ٧٦٩: ساقي از يک جرعه مي اين بينوا را گرم کرد
  • شماره ٧٧٠: دين و دل در کار آن زلف دو تا خواهيم کرد
  • شماره ٧٧١: عاقبت تسخير آن سيمين بدن خواهيم کرد
  • شماره ٧٧٢: گرچه انفاس گرامي سينه صرف آه کرد
  • شماره ٧٧٣: شورش سودا مرا از قيد تن آزاده کرد
  • شماره ٧٧٤: هر که چون آب روان آيينه خود ساده کرد
  • شماره ٧٧٥: تا عبير افشاني زلف ترا نظاره کرد
  • شماره ٧٧٦: آب حيوان ديد لعلت را و ايمان تازه کرد
  • شماره ٧٧٧: ناله ني بند بندم را زهم بيگانه کرد
  • شماره ٧٧٨: ياد باد آن بي حقيقت را که ياد ما نکرد
  • شماره ٧٧٩: چاره سوداي ما پند نصيحتگر نکرد
  • شماره ٧٨٠: عمرها مشق جنون هر کس که چون مجنون نکرد
  • شماره ٧٨١: آه سردي ناتوانان را به فرياد آورد
  • شماره ٧٨٢: کوه را چون ابر، حکم او به رفتار آورد
  • شماره ٧٨٣: مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد
  • شماره ٧٨٤: مي شود دل مضطرب چون گريه ام زور آورد
  • شماره ٧٨٥: عجز بر سر پنجه اقبال چون زور آورد
  • شماره ٧٨٦: ديده چون تاب صفاي آن بناگوش آورد؟
  • شماره ٧٨٧: زخمي عشق تو چون رو در بيابان آورد
  • شماره ٧٨٨: عيبجو چندان که عيب از ما بدر مي آورد
  • شماره ٧٨٩: عيبجو چندان که عيب از ما بدر مي آورد
  • شماره ٧٩٠: مي برون زان چهره شاداب گل مي آورد
  • شماره ٧٩١: از سر من مغز را سودا برون مي آورد
  • شماره ٧٩٢: هر که دل زان پنجه مژگان برون مي آورد
  • شماره ٧٩٣: خون ما را چرخ عاجزکش به دست زور خورد
  • شماره ٧٩٤: لعل مي از جام زر در سنگ خارا مي خورد
  • شماره ٧٩٥: يار ما در پرده شب باده تنها مي خورد
  • شماره ٧٩٦: شمع ما را عاقبت اشک دمادم مي خورد
  • شماره ٧٩٧: چون ز باد آن زلف چون زنجير بر هم مي خورد
  • شماره ٧٩٨: خون خود يوسف درون چاه کنعان مي خورد
  • شماره ٧٩٩: خون عاشق را چو آب آن لعل ميگون مي خورد
  • شماره ٨٠٠: خون مردم را چون آب آن لعل ميگون مي خورد




جستجو در مطالب سایت

 

کلیه حقوق برای اینفو محفوظ است